I drafted this exactly a year ago after I read an article about Dr. Fatemi's letters from prison and his courageous spirit right before facing firing squad.
I thought it's fitting for these days.
I thought it's fitting for these days.
اشکها جاری میشوند و گرچه بعد از مدتی خشک میشوند و شسته میشوند زخمی بر روی صورت به جای میگذراند. زخمی که با تکرار اشک ریختنها آنقدر کهنه و عمیق میشود که کم کم به استخوان میرسد. آنوقت است که در واقع نتیجه دیوانگیست! دیوانه وار به در و دیوار میزند. زمین و زمان را به آتش میکشد تا اینکه هستی را نابود کند
و
بالآخره نابود میکند. سکوت خرابی به او آرامش میدهد اما بعد از مدتی درد آن زخم کهنه برمیگردد. اشکها دوباره جاری میشوند و... و
آری. این است سرنوشت ملت ما و اگر کسی حتی بخواهد در مورد درمان این زخم صحبت کند نابودش خواهند کرد
دوشنبه، ٢٤ تیر ۱۳۸٧
آری. این است سرنوشت ملت ما و اگر کسی حتی بخواهد در مورد درمان این زخم صحبت کند نابودش خواهند کرد
دوشنبه، ٢٤ تیر ۱۳۸٧